هوپ بیصدا

روزمرگی ها ومن

هوپ بیصدا

روزمرگی ها ومن

4

دیشب عروسی دعوت بودیم ,اقا وبانو.بچهارا صبح بردم خونه مامان کلی وقت بود قول گرفته بودن شب خونه مامانم اینا بمونن .دیشب وقت اجرای قول بود

مثل همه عروسیا حاشیه داست.

حاشیه دیدن ادمها فامیلهای دور ونزدیک.ادمهایی که فقط مجلس به مجلس همدیگه را میبینی ودرطول سال فقط اخبار وامارشون منتقل میشه مثلا عروسی که شش ماه پیش عقد کرده بهش تبریک میگی یا دیگری که نوه اش داره یکساله میشه تازه میگی قدم نورسیده مبارک.

سورپرایز دیشب عروسی برای من تعریف فوق العاده یکی از اقوام بود که چنان از من تعریف کرد باورم نمیشد ایشون بسیار بسیار نکته سنج هستن وصراحت لهجه اشون تو فامیل زبانزده,بعداین بنده خداازمن تعریف افلاطونی کرد .خلاصه اندازه عروس روابرا رفتم.

امروز روز مروی بود.یعنی من اگه اخرسال بازار نرم فکرکنم سال تحویل نشه.یه مرضه ولی دوستش دارم.

من نمیدونم باچه عقلی ناصرخسرو را میبندن .کلا دسترسی به پامنار صفره.جدا هیچ راهی پیدا نکردم که وارد پامنار بشیم.پانزده خرداد غرب به شرق یک طرفه است از گلوبندک تا ناصرخسرو پیاده راهه,پامنار جنوب به شمال یک طرفه است , از مصطفی خمینی همراه مستقیم به پامنار نیست.حالا پیداکنید پرتقال فروش را.

نهار مامانم قرمه سبزی پخته بود وما نرسیدیم برای همین سهمون رااوردیم خونه.چندوقته تنبلی میکنم برم سبزی بخرم .منتظر بودم همه سبزیای فریزر تموم بشه الان کامل تموم شده سختمه برم بگیرم .واقعا ازین سبزی خوردکنیا اذیت شدم ازبس ساقه وشاخه داره چندسریه خودم میگیرم پاک میکنم خرد میکنم واقعا انرژی زیادی میبره هرچند اخرش حس کدبانوگری حسابی شکوفا میشه. خلاصه فعلا تنبلم.

هنوز نسیم اتاق تکونی درسراپرده ما نوزیده.

امسال قراره با خواهرجان شیرینی برای عید بپزیم خوشحالم چون خیلی خوش میگزره حس میکنم.


نظرات 4 + ارسال نظر
قاصدک سه‌شنبه 18 اسفند 1394 ساعت 13:59

من اندازه شما بازار و اطرافش رو نمیشناسم. اما کوچه مروی و سبزه میدون و بازار رضا رو عاشقشم...
حسش رو...
و پنجشنبه هفته گذشته رفتیم . از هجوم جمعیت نشد وارد بازار رضا بشیم اما اکثر دالان ها رو گشتیم و غروب هم روی نیمکت های ناصرخسرو نشستیم و آبمیوه خوردیم و مردم نایلون به دست و خوشحال رو نگاه کردیم . بعدشم رفتیم کوچه مروی و خرید دو سه قلم لوازم آرایشم که تموم شد برگشتیم خونه...
روز خوبی بود...
...
امیدوارم برای همه روزهای خوبی باشه

من از ارزوهای نوجوانیم یکی اش این بود که شغلی داشته باشم در قلب بازاربزرگ.
دوسال قبل برای پروژه ای یک هفته ای هرروز میرفتم اون محدوده وکلی بهم خوش میگذشت.نزدیکای عید هم خیلی هیجان انگیزه.
واقعا ورود به بازاررضا دراین ایام مهارت میخواد من اصلااونطرف نرفتم

ریحانه - فندق دوشنبه 17 اسفند 1394 ساعت 04:09

سلام عزیزم. خوشحالم که هنوز مینویسی. دو قلوهای خوشگلمون چطورن ؟ همسر محترم رو سلام برسون و پسران گل رو ببوس.
در ضمن ما به جای سیرینی پزی با خواهر با پسرجان میپزیم بسیار هم خوشمزه تره !

به به سلام
خوش اومدین
پسرا خوبن خداراشکر
با پسرام کیک وکاپ کیک میپزیم جاتون خالی خوشمزه است خوش هم میگزره تازه کلی هم بازاریابی میکنن برای دسترنج خودشون

afarin دوشنبه 17 اسفند 1394 ساعت 00:48


منزل نو مبارک!

سلام
سلامت باشین
خوش امدین بانو

همنفس یکشنبه 16 اسفند 1394 ساعت 11:03

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.