هوپ بیصدا

روزمرگی ها ومن

هوپ بیصدا

روزمرگی ها ومن

17

دنیای عجیب ما هرروز چشمه های تازه تری رو میکنه.وصدالبته خودمون.ِکه هرروز انگارموجودتازه ای هستیم.چندوقت قبل یه حسی راتجربه کردم فوق عجیب چون اولین باربود وقبلا درخودم ندیده بودم.

تواحوال دگرگون آستانه پاییز دلم برای دوست دبیرستانم تنگ بود.ما توهنرستان باهم بودیم بعدتر دوستیمون به شدت ادامه پیداکرد.ولی چندسالیه نمیرسیم بیرون بریم باهم باشیم وخلاصه مراوده ومعاشرت تلفنیه.هیچ دلیلی هم جزتنبلی وهماهنگ نشدن نداریم.پریروز دلم پرکشید برای دوستم وتمام اون احساسم رانوشتم پیامک کردم برای دوست نیم ساعت بعد سه کلمه جوابمو دادفقط سه کلمه.وفتی خوندم ریختم.هزارفکر غم دلخوری ناراحتی سراعم اومد مغموم شدم بغضم گرفت که چرا؟یعنی من برای فلانی تموم شدم سه کلمه خلاصه مختصر مفید.تمام ارتباطمون مثل فیلم از مغزم میگذشت ومن درحسرت وچرا؟؟؟؟؟؟دوباره دینگ دینگ گوشی.سه دقیقه گذشته بود ویک متن تقذیبا طولانی وتوضیح دوستم.یکیازخالصانه ترین شکرهای من بعدازین پیام بودگفتمخدایاشکرکه تموم نشده اون همه دوستی وارتباط هست.وهمین راصادقانه برای دوستم نوشتم بابغض وگریه.یه موقعی ادما واقعا اهلی هم میشن این رابطه من شاید اگر هرکسی درجزییاتش وارد بشه بگه به چه درد میخوره؟دوستی که حداقل پنج ساله همدیگر را ندیدیم .ولی میدونیم چی تو دلمونه.دوستی که وقتی یه ربع بعد ازپیام من بهم زنگزد منتظرش بودم ساعتها باهم حرف زدیم ومیدونستیم جوابمون چیه حرفمون قصه امون.ومن فوق العاده شرمنده دوستم بودم وقتی فهمیدم توچند وقت اخیر چه مصایبی گذرونده.این قضاوته وعجله ای که کردم افتضاح بود اما منو تادیب کرد.حواسم جمع شد.